بهشت و جهنم از دیدگاه خیام

در فلسفه و جهان بینی خیام بهشت و جهنم در خارج از این دنیا جایی ندارند و یا اگر وجود دارند در ادامه رفتار آدمی در این دنیا هستند.  

 

خیام ترجیح می دهد هر آنچه مذهبیون در دنیای دیگر وعده می دهند در همین دنیا تجربه کند و به عقیده او کسی که در این دنیا از لذت ها لذت ببرد و با شادی ها شاد باشد در واقع در بهشت است.  

 

وکسی که زندگی را بر خود سخت بگیرد و بر خود ریاضت های غیر عقلانی تحمیل کند در واقع در جهنمی خواهد بود که خود ساخته است.  

 

هر کس که در این دنیا بتواند شاد زندگی کند و از زندگیش لذت ببرد بطور حتم اگر بعد از مرگش دنیایی باشد در بهشت خواهد بودزیرا کسی که زندگی شادی داشته باشد به طور طبیعی نه به کسی ظلم می کند و نه تفکرات منفی نسبت به دیگران دارد پس دنیا و آخرتش برای او بهشت خواهد بود.  

 

بنابراین نبایدزندگی را به خود سخت  گرفت و به خود وعده فردایی بهتر داد.  

 

 

گردون نگری ز قد قرسوده ماست

جیحون اثری ز اشک پالوده ماست

دوزخ شرری ز رنج بیهوده ماست

فردوس دمی ز وقت آسوده ماست  

 

************** 

 

در فصل بهار اگر بتی حور سرشت

یک ساغر می دهد مرا بر لب کشت

هر چند به نزد عامه این باشد زشت

سگ به ز من است اگر برم نام بهشت  

 

************* 

 

گویند کسان بهشت با حور خوش است

من می گویم که آب انگور خوش است

این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار

کاواز دهل شنیدن از دور خوش است  

 

************* 

 

من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت

از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت

جامی و بتی و بربطی بر لب کشت

این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت  

 

************** 

 

در دهر چو آواز گل تازه دهند

فرمای بتا که می باندازه دهند

از حور و قصور و ز بهشت و دوزخ

فارغ بنشین که آن هر اوازه دهند  

 

************** 

 

گویند بهشت و حور و عین خواهد بود

آنجا می و شیر و انگبین خواهد بود

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک

چون عاقبت کار چنین خواهد بود  

 

************** 

 

گویند بهشت و حور و کوثر باشد

جوی می و شیر و شهد و شکر باشد

پر کن قدح باده و به دستم نه

نقدی ز هزار نسیه خوشتر باشد  

 

************** 

 

ای دل تو باسرار معما نرسی

در نکته زیرکان دانا نرسی

این جا به می لعل بهشتی میساز

کانجا که بهشت است رسی یا نرسی  

 

************** 

 

چندانکه نگاه می کنم هر سویی

در باغ روان است ز کوثر جویی

صحرا چو بهشت است ز کوثر کم گوی

                                                       بنشین به بهشت با بهشتی رویی