شعری از فریدون مشیری درباره خیام

فریدون مشیری درباره‌ی خیام چنین سروده است: 

  حکیم نیشابور

 چون صبح نیشابور ، دلی روشن داشت

  همواره پیام‌آور بیداری بود

  وارستهء دل به زندگانی بسته

  آن لحظه شناس دم غنیمت دان را

  بیدارتر از روان بیدار جهان

 چشم از همه شو گشاده در کار جهان

  هر چند به اسرار جهان راه نبرد

  دانست چگونه خوب می باید زیست

  بسیار اگر زمی ، سخن گفت و ستود

  دنبال نجات لحظه ها می گردید

 گرگوش کنی ، هر سخنش فریاد است

  گر در نگری ان چه در اندیشه اوست

  بر جان ، زپرند علم ، پیراهن داشت

  تاریکی خواب جهل را دشمن داشت

  جز مرگ زدام هر چه باور رسته

  نیروی یقین به زندگی پیوسته

  با نور خرد رفت به دیدار جهان

  یک ذره نبرد ره به اسرار جهان

  دانست چگونه راه بایست سپرد

  دانست چگونه خوب می باید مرد

  می در معنا ، نمادی از شادی بود

  جان را به نشاط ، رهبری می فرمود

  خلق که فریاد به گوشش باد است

  پیکار بزرگ داد با بیداد است