خیام به روایت صادق هدایت

خیام: قرن دوازدهم پس از میلاد مسیحمتن کامل ترانه های خیام نوشته صادق هدایت- پدف

رباعیات فلسفی خیام در حدود قرن 5 و 6 هجری بزبان فارسی گفته شده. تاکنون قدیمیترین مجموعه اصیل از رباعیاتی که به خیام منسوب است، نسخه «بودلن» آکسفورد میباشد و قدیمیترین کتابی که از خیام اسمی به میان آورده و نویسنده­ی آن هم­عصر خیام بوده و خودش را شاگرد و یکی از دوستان و ارداتمندان خیام معرفی می­کند نظامی عروضی مؤلف چهارمقاله است. تنها سند مهمی که از رباعیات اصلی خیام در دست میباشد، عبارت است از رباعیات سیزده­گانه «مونس الاحرار» که در سنه 741 هجری نوشته شده و در خاتمه­ کتاب رباعیات «روزن» استنساخ و در برلین چاپ شده. رباعیات مزبور علاوه بر قدمت تاریخی، با روح و فلسفه و طرز نگارش خیام درست جور می­آیند.


خیام فیلسوف

فلسفه خیام هیچوقت تازگی خود را از دست نخواهد داد. چون این ترانه­های در ظاهر کوچک اما پرمغز تمام مسائل مهم و تاریک فلسفی را که در ادوار مختلف انسان را سرگردان کرده و افکاری را که جبراً به او تحمیل شده و اسراری را که برایش لاینحل مانده مطرح میکند. خیام ترجمان این شکنجه­های روحی شده: فریادهای او انعکاس دردها، اضطرابها، ترسها، امیدها و یأسهای میلیونها نسل بشر است. گوینده رباعیات خیام تمام مسائل دینی را با تمسخر نگریسته و از روی تحقیر به علماء و فقهایی که از آنچه خودشان نمیدانند دم میزنند حمله میکند. خیام مانند اغلب علمای آنزمان بقلب و احساسات خودش اکتفا نمیکند، بلکه مانند یک دانشمند بتمام معنی آنچه را که در طی مشاهدات و منطق خود بدست آورده میگوید. جنگ خیام با خرافات و موهومات محیط خودش در سرتاسر ترانه­های او آشکار است و تمام زهرخنده­های او شامل حال زهاد و فقها و الهیون میشود و بقدری با استادی و زبردستی دماغ آنها را میمالاند که نظیرش دیده نشده.
خیام پیدایش و مرگ انسان را همانقدر بی­اهمیت میداند که وجود و مرگ یک مگس. در نتیجه مشاهدات و تحقیقات خودش خیام باین مطلب برمیخورد که فهم بشر محدود است. هیچکس به اسرار ازل پی نبرده و پی نخواهد برد و یا اصلاً اسراری نیست و اگر هست در زندگی ما تأثیری ندارد. به عقیده­ی خیام طبیعتِ کور و کر گردش خود را مداومت میدهد. آسمان تهی است و بفریاد کسی نمیرسد. چرخ ناتوان و بی­اراده است. اگر قدرت داشت خودش را از گردش بازمیداشت. خیام به قضا و قدر مذهبی اعتقاد نداشته زیرا که علیه سرنوشت شورش میکند و از این لحاظ بدبینی در او تولید میشود. شکایت او اغلب از گردش چرخ و افلاک است نه از خدا. در نزد خیام بدبینی یک جنبه عالی و فلسفی دارد. وجود زن و ساقی یکنوع سرچشمه کیف و لذت بدیعی و زیبائی هستند. خیام یکنفر پرستنده و طرفدار زیبائی بوده و با ذوق بدیعیات خودش چیزهای خوش­گوار، خوش­آهنگ و خوش­منظر را انتخاب میکرده. او از مردم زمانه بری و بیزار بوده و اخلاق، افکار و عادات آنها را با زخم زبانهای تند محکوم میکند و بهیچوجه تلقینات جامعه را نپذیرفته است. باید دانست هرچند خیام از ته دل معتقد به شادی بوده ولی شادی او همیشه با فکر عدم و نیستی توأم است. موضوع شراب در رباعیات خیام مقام خاصی دارد. شراب برای فرونشاندن غم و اندوه زندگی است. خوش باشیم، کیف بکنیم، این زندگی مزخرف را فراموش بکنیم. مخصوصاً فراموش بکنیم، چون در مجالس عیش ما یک سایه ترسناک دور میزند.

خیام شاعر

رباعی کوجکترین وزن شعری است که انعکاس فکر شاعر را با معنی تمام برساند. خیام رباعی را به سنتها درجه اعتبار و اهمیت رسانیده و این وزن مختصر را انتخاب کرده، در صورتیکه افکار خودش را در نهایت زبردستی در آن گنجانیده است. ترانه­های خیام بقدری ساده، طبیعی و بزبان دلچسب ادبی و معمولی گفته شده که هر کسی را شیفته آهنگ و تشبیهات قشنگ آن مینماید و از بهترین نمونه­های شعر فارسی بشمار میآید. خیام در شعر پیروی از هیچکس نمیکند. زبان ساده او بهمه اسرار صنعت خودش کاملا آگاه است و با کمال ایجاز، به بهترین طرزی شرح میدهد. طرز بیان، مسلک و فلسفه خیام تأثیر مهمی در ادبیات فارسی کرده میدان وسیعی برای جولان فکر دیگران تهیه نموده است. حتی حافظ و سعدی اشعاری سروده­اند که تقلید مستقیم از افکار خیام است. تأثیر خیام در ادبیات انگلیس و امریکا، تأثیر او در دنیای متمدن امروزه، همه اینها نشان میدهد که گفته­های خیام با دیگران تا چه اندازه فرق دارد.
شب مهتاب، ویرانه، مرغ حق، قبرستان، هوای نمناک بهاری در خیام خیلی مؤثر بوده. او با لطافت و ظرافت مخصوصی که در نزد شعرای دیگر کمیاب است طبیعت را حس میکرده و با یک دنیا استادی آنرا وصف میکند. خیام در وصف طبیعت تا همان اندازه که احتیاج دارد با چند کلمه محیط و وضع را مجسم و محسوس میکند. آنهم در زمانی که شعر فارسی در زیر تأثیر و تسلط عرب یکنوع لغت­بازی و اظهار فضل و تملق­گویی خشک و بی­معنی شده بوده و شاعران کمیابی که ذوق طبیعی داشته­اند برای یک برگ و یک قطره ژاله بقدری اغراق میگفته­اند که انسان را از طبیعت بیزار میکرده­اند. سادگی زبان خیام بر بزرگی مقام او میافزاید. او نه تنها به الفاظ ساده اکتفا کرده، بلکه در ترانه­های خود استادیهای دیگری نیز بکار برده. برای مثال با کنایه و تمسخر لغات قلنبه آخوندی را گرفته و بخودشان پس داده. مثلاً در این رباعی:
گویند بهشت و حورعین خواهد بود/ آنجا می ناب و انگبین خواهد بود.
اول نقل قول کرده و اصطلاحات آخوندی را در وصف جنت بزبان خودشان شرح داده، بعد جواب میدهد:
گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک/چون عاقبت کار همین خواهد بود
گاهی با لغات بازی میکند، ولی صنعت او چقدر با صنایع لوس و ساختگی بدیع فرق دارد. در آخر بعضی رباعیات قافیه تکرار شده، شاید بنظر بعضی فقر لعت و قافیه را برساند مثل:
دنیا دیدی و هر چه دیدی هیچ است… (رباعی 102)
بنگر ز جهان چه طرف بستم؟ هیچ (رباعی 107)
ولی تمام تراژدی موضوع در تکرار «هیچ» جمع شده.
خیلی طبیعی­ است که روح سرکش و بیزار خیام، آمیخته با زیبائی و ظرافتها که از اعتقادات خشن زمانه خودش سرخورده، در خرافات عامیانه یک سرچشمه تفریح و تنوع برای خودش پیدا بکند. سرتاسر کتاب نوروزنامه که کتاب دیگری از خیام است میل ایرانی ساسانی، ذوق هنری عالی، ظرافت­پرستی و حس تجمل مانوی را بیاد میآورد. نگارنده پرستش زیبائی را پیشه خودش نموده، همین زیبائی که در لغات و در آهنگ جملات او بخوبی پیداست.
خیام نماینده ذوق خفه شده، روح شکنجه دیده و ترجمان ناله­ها و شورش یک ایران بزرگ، باشکوه و آباد قدیم است که در زیر فشار فکر زمخت سامی و استیلای عرب کم کم مسموم و ویران شده.

خلاصه­ای از کتاب ترانه­های خیام، نوشته صادق هدایت
چاپ ششم 1353 (کتابهای پرستو)
خلاصه­شده توسط حسین نوش­آذر

متن کامل ترانه های خیام نوشته صادق هدایت- پدف